علف قبل و حین و بعد از خوش آمدن به دهن بزی، توسط اقوام محترمش تست خواهد شد.

بله، این که یک پسر و دختری هم رو بپسندند و شرایط هم رو با وجود تفاوت‌های کم و بسیار بپذیرند نکته‌ی اصلیه؛ اما هر دو طرف دارند خانواده و اقوام جدیدی رو کنار خودشون می‌پذیرند که بناست باهاشون "زندگی" کنند. ما نه می‌تونیم و نه می‌خوایم که با ازدواج به یک جزیره‌ی دور افتاده‌ی خالی از سکنه و بدون ارتباط با جهان خارج مهاجرت کنیم و نه در بسیاری از موارد خانواده‌ها می‌پذیرند که در پروسه‌ی ازدواج دخالتی نداشته باشند، نه گاهی توان دارند بین صلاح و سلیقه تفاوت و مرز قائل بشن. در مورد خلاهایی که علت "فشار سلیقه‌ای و غیر لازم" هست هم چند تا پست قبل‌تر گفتم. (اینجا)

فلذا دو تا کار خیلی مهمه که در فرایند خواستگاری انجام بشه:

1. بررسی جزئیات خصوصیات اخلاقی، اعتقادی، آداب و رسوم، فرهنگ‌ خانواده و اقوام طرف مقابل؛ ریز بپرسید و رودربایستی هم نداشته باشید

2. جلو رفتن با یک مشاور کاربلد که در صورت وجود تفاوت‌های فرهنگی یا اقتصادی، حتما به شکل واقعی بتونه بهتون راهکار بده چون خیلی از چیزهایی که ماها قبل ازدواج، میگیم حَلَ (حالا :دی) مهم نیست، چون از ویژگی‌های دیگه‌ی طرف خوشمون اومده، نه تنها مهم بلکه دردسر سازه. مشاور به شما کمک می‌کنه که ضریب واقعی ویژگی‌های طرفتون رو کشف کنید. اگر واقعا خوبی‌های می‌چربه به تفاوت‌ها، بهتون راهکار میده تا از پس مدیریت بقیه‌ش هم بر بیاید.

۶ لایک
۱۴ تیر ۱۵:۴۱ صحبتِ جانانه

عالی

درست

ونباید فراموش کرد که ته تهش چیزی برای محک خوردن ما و اوی مان در بستر این پیوند پیش می آید که فکرش را هم نمی کردیم

منتهی این اصلا مساوی چشم بستن روی قسمت های قابل پیش بینی نیست

۲۰ تیر ۲۳:۰۴ آقای مهربان

سلام

برای جلسات خواستگاری کلی سوال هدفمند و اینا طراحی کردم و مشورت با کار بلد ها و اخر سر هم چند جلسه مشاوره؛

شناخت های قبل از ازدواج به بعدش اگه کمتر از 1 درصد باشه بیشتر نیست انگار

هندونه ی در بسته ی در بسته :)

ان شاء الله اگر عمری باقی باشه بیشتر در موردش خواهم نوشت.

اقا من یه چیزی بگم. کاش اون آقایی که گفتن ازدواج هندونه در بسته ست اینو بخونند.

اصصصصصلا اینطور نیست.

به نظرم این فقط در مورد ازدواج های سنتی صدق میکنه که با 2-3 جلسه خواستگاری میخوان به نتیجه برسن که از نظر من غیر ممکنه. آدم ها خیلی پیچیده ن و موقعیت هایی باید باشه که خود واقعی شون رو بروز بدند. ممکنه اون ادم در حالت عادی ما، عادی باشه اما اگه ما یه روزی غرغرو بودیم و بدخلق، تاب تحمل داره؟ چه قدر؟ چند روز یا چند دقیقه؟ این قطعا تو جلسه خواستگاری اتفاق نمی افته چون آدم تو خواستگاری بهترین خودش رو ارائه میده. ملیح ترین و لطیف ترین حالتش :))
حالا این فقط یه مثال بود. اما در کل رو این تاکید دارم که اصلا و ابدا ازدواج هندونه سر بسته نیست. باز هم میگم یا این برمیگرده به شناخت و ارتباط سنتی قبل از ازدواج یا حتی کسانی که چند سال با هم بودند اما دقتشون کم بوده، نتونستند زیر و رو کنند همدیگه رو و به شناخت عمیق تری دست پیدا کنند. یا ممکنه خصوصیاتی رو در طرف مقابل دیده باشند اما ساده گرفتنش و گفتند مهم نیست و فکر کردند خود به خود حل میشه.

 

این هم اضافه کنم که شناخت صددرصد با همه جزئیات هم احتمالا بعیده.

 البته اگر خودم باشم، ترجیح میدم این حرف ها رو از کسی که چند سال از زندگی مشترکش گذشته بشنونم. اینجوری قابل اعتمادتره و احتمال خطا هم کمتر :)

من یه جمله‌ی نسبتا معروف دارم :))

میگم تفاوت رفتار آدم‌ها توی خواستگاری و عقد و بعد از عروسی، شبیه تفاوت رفتار با آدم‌های محترم و رودربایستی دار، دوستان نزدیک و خانواده‌شونه؛ مادر من به احتمال زیاد خیلی بیش از یک دوست معمولی یا حتی صمیمی من با کج خلقی‌ها یا ضعف‌هام آشناست (قوت‌ها رو نمیگم به دلایلی)
اون چیزی که تغییر رفتار رو باعث میشه، به نظر من، گذر از موقعیت کاندیداتوری و راحت شدن و خودمون شدنه؛ اون جاست که هر اخلاقی داریم بروز می‌دیم. برای افراد زیادی این راحت بودن بعد عروسی اتفاق می‎افته و نه حتی در آشنایی یا دوستی طولانی قبل از ازدواج و تازه با ویژگی‌های اخلاقی جدیدی روبرو میشن یا چیزهایی که ازش گذر کردن و گفتن حالا خیلی مهم نیست یا من تحمل می‌کنم در گذر روزمرگی یا در مواجهه‌ی مکرر با اون خصلت یا در مقایسه‌ای که همسر توسط اطرافیان میشه و در قالب نیش و کنایه به آدم گفته میشه، غیر قابل تحمل یا بیش از اندازه دوست نداشتنی به نظر میاد؛ اینه که ایشون میگن هندونه‌ی دربسته.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان